حاج قاسم
باز در کوچه ما شام غریبان شد
حال هشتاد و سه آیینه به سامان شد
چون سیاووش گذشتند خلیل آسا
آتشی بود که یکباره گلستان شد
باز دلتنگ شدم مثل شب کرمان
باز در سینه من درد فراوان شد
هان بگریید بگریید پریشانان
گیسوی لیلی ما بود پریشان شد
مثل پروانه پری سمت خدا وا کرد
سوخت چون شمع و سراپا همه تن جان شد
کشتگان حنجرهشان رنگ قیامت داشت
رشتۀ گردن شان خود، رگ شریان شد
تا در باغ شهادت بگشود ایزد
رفتن از این شب دلتنگ چه آسان شد
میتوان سبزتر از خون درختان بود
می توان سرختر از لعل بدخشان شد
خضر ای خضرِ شهادت، بنگر کرمان
هر قناتش چو یکی چشمه حیوان شد
بشتابید هلا وقت شهیدان است
عشق ارزان شد، ارزان شد، ارزان شد
جای جنات به دامان سقر افتاد
هر که این کرد هم از کرده پشیمان شد
آنکه میخواست رود سمت بهشت عدن
ناگهان هیمه کِش مطبخ شیطان شد
هر که بد گفت تو را بد دید در دنیا
شهره در ذلت و در خواری و خذلان شد
ساعت رفتن مولا به سوی میدان
در دو نوبت دل من عازم میدان شد
چشم بگشایید شمشیر به کف گیرید
دل من! باید امروز نگهبان شد
استخوانم شده از خشم تفنگی پُر
همه اعضای من از خشم چو دندان شد
باز می چرخد و می چرخد و می چرخد
آسیابی که پر از خون عزیزان شد
این همه شعر سرودیم به عشقِ عشق
نامشان نامترین مطلع دیوان شد
به خداوند قسم هست بهشت از او
هر که با قاسم ما بر سر پیمان شد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط پهلوانی در 1402/10/21 ساعت 03:36:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |